گروه تعلیم و تربیت خبرگزاری فارس ـ مریم عابدینی: عاشق دیکته گفتن بود و دوستان و بچههای فامیل را با این دیکته گفتنش، کلافه کرده بود؛ هر وقت با بچههای اقوام و دوستان دور هم جمع میشدند، آنها را به خط میکرد که او دیکته بگوید و آنها بنویسند؛ یکجورایی معلمی میکرد و دوست داشت همه درست بخوانند و درست بنویسند. همین علاقهاش به دیکته گفتن باعث شد که سر از مدرسه و معلمی درآورد. دانشجوی تربیت معلم دزفول شد و برای اولین بار احساس زیبای معلمی را در مدرسه روستای درکول تجربه کرد؛ این احساس آنقدر لذتبخش بود که هنوز هم با یادآوری آن روزها، چشمانش پر از شوق میشود؛ گاهی اوقات بغض میکند و خودش میداند که این بغض همان دلتنگی از ندیدن هر روزه بچههاست که این روزها سراغش میآید. چرا که او تصمیم گرفته است، مشق ایثار و نیکوکاری را به دانشآموزانش تکلیف دهد و آغازگر راهی پر فراز و نشیب باشد. او چون پدری مهربان برای شاگردان این مرز و بوم، تلاش میکند تا از امکانات آموزشی مناسب برخوردار باشند؛ این مرد، مسیر سبزی را برگزیده است که هر قدمش، لبخند زیبایی را بر لب مینشاند و آینده این سرزمین را زیباتر و سربلندتر میسازد. * خدایا این یک لباس گرم را تن کدامشان بپوشانم! حسین اسدی چندی پیش معروف شد و عکسهایش با تبلتی در دست، در روزنامهها، سایتها و کانالها پر شد؛ ماجرای آقا معلمی که تصمیم گرفته بود با ارثیه پدرش، خودروی سانتافه بخرد، اما وقتی احساس کرد دانشآموزان به تبلت نیاز دارند، از خیر سانتافه گذشت و تصمیم گرفت لبخند را به لب بچهها بیاورد. اما روایت این مرد فقط ارثیه و خرید سانتافه نیست؛ او راه عاشقی را از خیلی سال پیش آغاز کرد؛ گفتوگو با این مرد پر از محبت، ایثار، فداکاری و از خودگذشتگی در هفته شوراهای آموزش و پرورش، یکی از بهترین اتفاقات روزهای خبرنگاریام محسوب میشود. از روزهای اول معلمیاش میگوید و انقدر باشوق صحبت میکند که ناخودآگاه قطرات اشک ما نیز همسفر ماجرای او میشود: «۲۸ سال سابقه تدریس دارم و راستش با عشق این شغل را انتخاب کردم. عاشق معلمی بودم. عاشق دیکته گفتن و عاشق یاد دادن و نوشتن به بچهها بودم. همین هم شد که معلم شدم یعنی در سال ۱۳۷۱ تربیت معلم دزفول قبول شدم. یادم هست سال اول خدمتم در روستایی به نام درکول یعنی در میان دو کوه، درس میدادم. آن زمان ۱۴ شاگرد داشتم. نمیدانید چه روزهایی بود. جایی که درس میدادم بچهها امکانات کمی داشتند و در سرمای زمستان میلرزیدند. همان موقع دکلمهای گفتم که موجب شد کتاب «نسیم محبت» در همان سال چاپ شود. زمستان بود، هوا سرد و طوفانی؛ و من و کودکان فقیر؛ تن آنها میلرزید و روح من بیتاب؛ خدایا این یک لباس گرم را تن کدامشان بپوشانم؛ فقر بیداد میکرد و روح بیتاب میشد؛ تا که در شب تارم ناگه یکی در زد؛ گفت آن چه کسی آمد؛ خورشید در دل شب سر زد. تصمیم گرفتم حقوق آن ماهم را برای لباس گرم شاگردانم هزینه کنم. روزی که میخواستم بچهها را برای خرید لباس ببرم، از طرف دفتر رئیس آموزش و پرورش با من تماس گرفتند که بچهها را به مدرسه شبانهروزی بیدروبه ببر. به جای خرید لباس به آن مدرسه شبانهروزی رفتیم که دیدیم از طرف دفتر رهبر معظم انقلاب برایشان لباس فرستادند. واقعا باورم نمیشد و من و بچهها خیلی خوشحال شدیم». * پرایدی برای ۲۱۷ شاگرد! آقا معلم داستان ما، در سال ۱۳۹۴ معلم نمونه کشوری شد و او تصمیم گرفت که هدیه نمونه شدنش را به دانشآموزان محروم ببخشد. البته آن کار آقامعلم به اندازه ماجرای ارثیه و سانتافه و تبلتها، رسانهای نشد! خودش میگوید: «آن سال قرار شد به معلمان نمونه از طرف رئیس جمهور یک پراید هدیه دهند؛ بعدا به جای پراید، پول پراید را دادند که مبلغ ۲۱ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان بود. من هم تصمیم گرفتم این پول را به بچههای مناطق محروم بدهم. آن سال به ۲۱۷ شاگرد عشایری هر کدام ۱۰۰ هزار تومان هدیه دادم که آن زمان با این مبلغ میتوانستند یک دست لباس کامل تهیه کنند». در پاسخ به این پرسش که «فکر میکردید معلم نمونه شوید؟»، لبخند میزند و ادامه میدهد: «انتخاب معلم نمونه بر اساس آیتمهای 25 بندی بود مثلا تألیفات و تحقیقات، برنده شدن در مسابقات کشوری، سنوات خدمات، ساعت ضمن خدمت و … در آن نقش داشت. خب من چند بار ریاضیات کشوری را تدریس کردم و اول شدم، کتاب می نوشتم، تحقیق میکردم، وسایل کمک آموزشی اختراع میکردم. طرحهای پیشنهادی به وزارت آموزش و پرورش میدادم مثلا طرح «لباس هماهنگ دانشآموزی» یا «بیایید فارسیها را عوض کنیم» از جمله طرحهایم بود که خوشبختانه باعث پیشرفت آموزشی شاگردان شد». * ذوق و شوق آن کودک، برایم از هزار سانتافه بیشتر میارزید روایت تبلت خریدن و تبلت هدیه دادن آقای اسدی هم خودش دنیایی دارد. وقتی خوشحالی دختر یتیم را از گرفتن تبلت میبیند و ذوق او را برای درس خواندن تماشا میکند، تصمیم میگیرد این لحظات را تداوم ببخشد. نفس عمیقی میکشد و تبسمی روی لبانش نقش میکند. یادآوری آن خاطره برایش خیلی شیرین است. میگوید: «از سال ۱۳۷۳ به مدت ۲۰ سال در مناطق محروم به صورت چند پایه درس دادم و واقعا مشکلات دانشآموزان را میدیدم. تا اینکه کرونا آمد و شرایط سختتر شد و میدیدم چگونه بچهها به خاطر مشکلاتشان ترک تحصیل میکنند. آبان ماه دو سال پیش بود که پدرم به رحمت خدا رفت و ارثیهای که برای خانواده به جا گذاشت، 8 میلیارد تومان بود. با خودم فکر کردم از سهم خودم، یک خودرو بهتر بخرم و خب علاقه به خودروی سانتافه داشتم. اما همان زمان با دانشآموزی آشنا شدم که خیلی افسرده بود و وسیله کمک آموزشی نداشت و قرار شد برایش یک تبلت بگیرم. این دانشآموز با مادرش به مدرسه آمده بود و نمیدانست که برایش تبلت گرفتهام. از او پرسیدم: «چرا ناراحتی؟» گفت: «گوشی ندارم، از درس عقب موندم و میخواهن اخراجم کنند». گفتم «بابایت کجاست؟» گفت: «بابا ندارم». راستش خیلی ناراحت و نگران شدم و به او به عنوان هدیه، آن گوشی را که خریده بودم، دادم و گفتم «خودم پشتیبانتم تا درس بخوانی». هیچوقت آن لحظه را فراموش نمیکنم. با شادی میگفت: «آخ جون، یعنی من میتونم درس بخونم یعنی گوشی مال منه» و بغل مادرش پرید. اگر واقعیتش را بخواهید. ذوق و شوق این کودک، برای من از هزار سانتافه و ملک باارزشتر بود. بهترین لحظه زندگیام بود. آنقدر خوشحال بودم که باور کردنی نیست. آن لحظه با خودم فکر کردم به جای خرید سانتافه، اگر این پول را برای کار خیر بگذارم بهتر است و این شد که تاکنون بیش از 2 هزار تبلت خریدم و اهدا کردم». * خانوادهام همراه هستند/ همسری که خودش خیّر است آقای اسدی معتقد است که خانواده نقش بسزایی در کارهای خیر او دارند؛ کسانی که همراه هستند و از کار خیر پدر خانواده لذت میبرند. میگوید: «سال ۱۳۷۵ ازدواج کردم و ۵ فرزند دارم. دو تا پسر، ۳ تا دختر. یکی دانشجوست و مابقی مدرسهای هستند. معتقدم بخشش دل بزرگ و رضایت خانواده را میخواهد. همسرم خودش خیّر است و یک شرکت قالیبافی ایجاد کرده و 50 خانم بیسرپرست و بدسرپرست را تحت پوشش دارد. در آن شرکت، پشمها را تبدیل به نخ کرده و با نخ، قالی میبافند و میفروشند و ماهیانه 4، 5 میلیون تومان هر خانم درآمد دارد و میتوانند زندگیشان را اداره کنند». وقتی درباره نظر فرزندان نسبت به کارهای خیرشان میپرسم، پاسخ میدهد: «برای بچهها جذاب بود. چون حرکت جهانی شد و یونسکو تقدیر کرد. 21 کشور هم تشویق کردند. البته بگذارید یک نکتهای را بگویم، وضع مالی من بد نبود. پدر بازاری بود و ما ماشین و خانه از خودمان داشتیم. اما وقتی وارد کار خیر شدم، دیدم خداوند به زندگیام برکت داد. انفاق کردم و این انفاق، رونق زندگی ما شد. باورتان نمیشود. چند جا سرمایهگذاری کرده بودیم که سودش چند برابر شد و اینها را از برکت همین کار خیر میبینم نکته دیگری که باید بگویم این است که اهدای تبلت کار خوبی بود هرچند که احساس میکنم رنگ ریا به خود گرفت و پخش شد. خانواده آن دانشآموز به اداره گفتند، اداره به ادارهکل گفت و بعد به وزارتخانه رسید و شبکههای خبری پخش کردند؛ راستش احساس میکردم نباید کاری کنم که کارم رنگ ریا خود بگیرد، البته بعدا دیدم که ترویج کار خیر شد و این اقدام باعث شد که افراد دیگری هم وارد این کار خیر شوند و به دانشآموزان محروم تبلت هدیه کنند». * نمیخواهم ناراحتی هیچ شاگردی را ببینم/ مسیر کار خیر ادامه دارد آقای اسدی، دو ماه است که به تهران آمده است و در سازمان مدارس و مراکز غیردولتی و مشارکتهای مردمی به عنوان کارشناس مشارکتها حضور دارد. او برنامههای زیادی برای کمک به دانشآموزان محروم در ذهن دارد و میخواهد اقدامات بزرگی انجام دهد. خودش میگوید: «هدف آمدنم به وزارت همین کار بود که ناراحتی شاگردی را نبینیم و همش خوشحالی شاگردانمان را ببینیم. ایمان دارم میشود روزی برسد که هیچ شاگردی به خاطر نداشتن گوشی، از درس عقب نماند. چرا که حتی اگر مدارس حضوری باشند باز نیاز به گوشی و استفاده از آموزش مجازی هست. البته قرار نیست فقط کار خیرمان، تهیه تبلت باشد بلکه اقدامات خیر در بخشهای مختلف است. مثلا میتوان آموزش داد که برای خودم پیش آمد. با خودرویم از چهارراهی رد میشدم که پشت چراغ قرمز، چهار تا پسربچه جلو آمدم تا شیشه ماشینم را پاک کنند. پرسیدم: «عمو شما سواد دارید؟»، گفتند: «نه، بلد نیستیم بخونیم»، چهار تا برادر بودند به نامهای رامان و رامین، آرمان و آرمین. گفتم: «میآیید، یک جایی به شما درس بدهم؟»، گفتند: «عمو ما کار داریم و میخواهیم پول در بیاوریم». گفتم: «به هر کدامتان یک گوشی تلفن میدهم». خوشحال شدند و جذب شدند. تا اندیمشک بودم، خوب پیش رفتیم و تا کلمه «انار» را به آنها درس دادم و بعد به یکی از همکاران سپردم که این 4 برادر هم سواد خواندن و هم سواد نوشتن دارند. با خودم فکر میکنم چقدر این کارها خوب است؛ اینکه کودکان کار نیز بتوانند واقعا درس بخوانند. ما میتوانیم جشنواره بزرگ تبلت را راه بیندازیم و 3 میلیون شاگردی که تبلت ندارند، از این امکان برخوردار شوند. یا اینکه وقتی وارد وزارت آموزش و پرورش شدم، متوجه شدم که 1100 مدرسه، سرویس بهداشتی ندارند که این یک معضل بسیار بدی است و با استفاده از ظرفیت خیرین و دوستان مطرح کردیم و گفتند که کمک میکنند؛ در مشارکتها نیروهای توانمندی داریم که میتوانند بسیار تأثیرگذار باشند. همچنین در پایان بگویم در راستای نهضت نصیب آموزشی که از منویات رهبر معظم انقلاب در زمینه عدالت آموزشی و رفع تبعیض است، وزیر آموزش و پرورش دستور داد که در زمینه رفع تبعیض آموزشی اقدام شود و یک گروه قرارگاه جهادی در این باره تشکیل شود و دست شورا بر اساس قانون شوراها در ماده 5 و 13 و سند راهکار 1ـ9 سند تحول بنیادین باز است که از خیرین کمک بگیرد تا برای شادی بچهها و رسیدگی به مناطق محروم کمک کند». انتهای پیام/