Skip to main content

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، مجتبی خورسندی شاعر آئینی کشورمان، ترکیب‌بندی برای مدح‌ و‌ منقبت حضرت زینب سلام الله علیها به مناسبت میلاد این حضرت با عنوان «زِیْنِ‌أب» سرود که متن آن به شرح زیر است:  به جلوه آمد و گفتند انعکاس علی‌ استعلی دیگری امروز در لباس علی‌ است به «لا‌یُقاسُ بِنا» روح تازه‌ای بخشیدچرا که زینب او قابل قیاس علی‌ است دوباره نام علی را سر زبان‌ها برداگرچه گفت که شاگردی از کلاس علی‌ است همان کلام، همان لحن، با همان هیبتچنان شبیه که در اصل اقتباس علی‌ است به تیغ خطبه چنان هوش می‌برد، انگارکه چشم‌های همه خیره از هراس علی‌ است اساس کاخ ستم را به باد خواهد دادکه عدل‌ و‌ حکمت او نیز بر اساس علی‌ است کسی که زینب او را شناخته‌ است، فقطدر این مقایسه‌ها لایق شناس علی‌ است جهان به جان دوباره رسیده با زینبکه ذکر هر دل درمانده است؛ یا زینب نوشته‌اند به هر قلّه نام زینب راکجاست آن که نداند مقام زینب را؟ «به‌جان عشق قسم مارایت الّا عشق»شنیده گوش دوعالم پیام زینب را اگر برای رضای خداست، شیرین استکه داغ تلخ نکرده‌ است کام زینب را حسین جام بلا را خودش گرفته و ریختلبالب از هنر صبر جام زینب را نه غصه قامت او را به لرزه آورده‌ استنه داغ سست نموده‌ است گام زینب را کسی که با دل‌ و‌ جانش مدافع حرم استخدا رسانده به گوشش سلام زینب را به کوه صبر، به کوه حیا، به کوه شرفنوشته‌اند به هر قلّه نام زینب را هنوز حد کسی فهم شأن زینب نیستچرا که جام کسی از بلا لبالب نیست کجاست آن که سزاوار این لقب باشد؟اگر بناست که نام تو «زِیْنِ‌أب» باشد هزار داغ قیام تو را نمی‌شکندگرفتم این که نماز تو مستحب باشد به گوش می‌رسد از خطبه‌ات صدای علیعجیب نیست اگر کوفه در عجب باشد چه‌ جای صحبت کفتارهاست، آن‌جاییکه دختر اسدالله در غضب باشد بعید نیست که حماله‌الحطب بشودچرا که دشمنت از نسل بولهب باشد تو بر زمینی و ابن‌زیاد بر تخت است!که راه کفر به اسلام یک‌وجب باشد به اهل‌بیت نبی ظلم شد در آن وادیبدیهی است که هر روز شام شب باشد در آن هجوم مصیبت امام زینب بود«قسم به صبح که خورشید شام زینب بود» حسین ماه زمین و ستاره‌اش زینبکه بوده یاور و یار هماره‌اش زینب حیا و صبر و شکوه و وقار و حلم و شرفچه واژه‌ها که شده استعاره‌اش زینب چه کاخ‌ها که بنا کرده اهل ظلم، ولیبه هم زده همه را با اشاره‌اش زینب جهان به مرکبی از چوب فتح خواهد شداگر هر آینه باشد سواره‌اش زینب اگر تمام زمین مسجدالحرام شودبه گوش می‌رسد از هر مناره‌اش؛ «زینب» درون خیمه، دم قتلگاه، در میدانهزار مرتبه بوده‌ست چاره‌اش زینب حسین کشته شد و آب خوش ننوشیدهبه احترام لب پاره‌پاره‌اش زینب سرم شکست و دلم خون شد و قدم خم شدهمین که سایه‌ لطف تو از سرم کم شد از آن طلوع غم‌‌انگیز چل غروب گذشتگلایه نیست برادر که با تو خوب گذشت چه در میانه‌ صحرا، چه در خرابه‌ شامفقط تو با خبری که چه بر قلوب گذشت تمام روز و شب ما در این مسیر بلابه ذکر جمله‌ «یا کاشف الکروب» گذشت سپرده‌ام که به گوش جهانیان برسداز آن چه بعد وداع تو بر جیوب گذشت چه حکمتی‌است که هرکس به دیدنت آمدندیده از سر آن جسم سینه‌کوب گذشت به شرق و غرب دو عالم رسید قصه‌ ماکه تا شمال رسید و که از جنوب گذشت اگرچه سنگ به پیشانی‌ات زدند ولیاگرچه بر لب تو مانده جای چوب، گذشت… به انتظار نشستیم تا خبر برسدکه صبح سر زده و موسم غروب گذشت شبی سپیده بر این تیره شام می‌آیدیکی به واقعه‌ انتقام می‌آید پایان پیام/