Skip to main content

خبرگزاری فارس-ری؛ نیاز گلی: در ساعات پایانی شب، زنی میانسال در تاریکی شهر با عجله از تاکسی پیاده شد ساک دستی‌اش را مرتب کرد و راه افتاد. با قدم‌های تندی که برمی‌داشت سعی داشت از عابران سبقت بگیرد به خاطر همین چادرش کج می‌شد و مدام مجبور می‌شد چادرش را مرتب کند و ساک دستی‌اش را بین دستانش جابجا کند. از همان لحظات اولیه که متوجه بی‌قراری این زن شدم، برایم سوال پیش آمد که این همه عجله برای چیست اما پس از آنکه کمی فاصله گرفت بی‌خیالش شدم و به راهم ادامه دادم. از آنجا که مسیرمان یکی بود، از دور ساک دستی سبز رنگش دوباره توجهم را جلب کرد و در میان شلوغی جمعیت این بار قدم‌هایم را تندتر برداشتم تا به او برسم. درست جلوی ورودی بازار بود که کنارش رسیدم، از مسیری که می‌رفت، مطمئن شدم مقصدش حرم است اما نمی‌دانستم این همه عجله برای چیست چون شروع مراسم ساعت 9ونیم شب بود و حدود نیم ساعت زمان داشتیم. در ورودی بازار خودم را نزدیک‌تر کردم و پرسیدم ببخشید خانم احیاء ساعت چند شروع می‌شود؟ تا این لحظه که متوجه حضور من نشده بود نگاهم کرد و گفت: «دقیق نمی‌دانم ولی من با دوستانم قرار دارم و باید به موقع برسم».   لبخندی زدم و پرسیدم در حرم قرار دارید؟ همینطور که نفس‌نفس می‌زد با بغضی در گلو و لبخندی بر چهره گفت: «دوستانم 4 نفر هستند قرار است از ملارد بیایند». بی‌آنکه چیزی بپرسم ادامه داد: «همسفران کربلا هستیم 10 سال پیش شب قدر در کربلا باهم بودیم و از آن پس قرار گذاشتیم هر سال شب‌های قدر در کربلای ایران یعنی حرم سیدالکریم باهم باشیم». به در ورودی حرم رسیدیم از گیت ورودی هم عبور کردیم و در صحن امام حسین(ع) یکبار دیگر تلفن همراهش را چک کرد و متوجه شد که هنوز دوستانش نرسیده‌اند، نفس عمیقی کشید و گفت: «هرچه باشد من اهل شهرری هستم و میزبان محسوب می‌شوم بخاطر همین عجله داشتم تا زودتر از دوستانم برسم تا جای مناسبی گیر بیاورم. همسر و پسرم را راهی مسجد کردم و خودم به یاد صحن و سرای اباعبدالله(ع) به حرم آمدم». همینطور که دلش راهی بین الحرمین شده بود، صدای زنگ گوشی‌اش بلند شد. تلفن را جواب داد: «مرضیه جان من جلوی صحن اصلی منتظرتان هستم بیایید قبل از اینکه مراسم شروع شود برویم زیارت و بعدش برای احیاء بیاییم شبستان». التماس دعایی کرد و به طرف صحن اصلی رفت تا به قرار 10 ساله‌اش برسد و با دوستان کربلایی شبی به یاد ماندنی داشته باشند.   در صحن امام حسین(ع) چند قدمی جلوتر می‌روم، خادمان در حال راهنمایی زائران هستند و همه را به سمت زیراندازهای پهن شده هدایت می‌کنند و می‌گویند شبستان جا ندارد همینجا مستقر شوید. از هر طرف جمعیت در حال ورود به صحن هستند و لحظه به لحظه بر تعداد زائران اضافه می‌شود زیراندازهای صحن هم در حال پر شدن است و کمی آن طرف‌تر عده‌ای در چایخانه‌های صلواتی حرم در صف چای تبرکی هستند. شب‌های حرم سیدالکریم همیشه حال و هوای ویژه‌ای دارد، نورانیت گنبد طلایی در تاریکی شب به چشم هر زائر جلوه‌ای خاص می‌بخشد و دل‌هایی را که از راه دور و نزدیک خود را به حرم رسانده‌اند، به آسمان وصل می‌کند اما برخی از شب‌ها قدری این حال و هوا متفاوت است؛ شب‌هایی مانند شب قدر که چشم همه مؤمنان به آسمان دوخته می‌شود و گویی قوس ملایم و رو به بالای گنبد طلایی حرم، نقطه‌ای از زمین را به آسمان وصل می‌کند.   در شب قدر که وارد حرم می‌شویم، خیل عظیم مردم از پیر و جوان گرفته تا زن و مرد همگی دست‌هایشان به سمت آسمان بلند است و همگی به یک ریسمان متوسل شده‌اند و آن ریسمان اهل بیت علیهم السلام است ریسمانی از جنس نور در شبی که خداوند یک سوره در توصیف آن نازل کرده و از هزار شب بهتر است. آن شب قدری که گویند اهل خلوت، امشب است. شبی که فرشتگان، زمین را به آسمان متصل می‌کنند. شب مشق عشق، شب ماه‌ترین ماه خدا، شب عشق‌بازی با هزارویک اسم اعظم، شب فرازهای عاشقانه و عارفانه. شب قدر پرارج‌ترین و پررمز و رازترین شب‌ها در گردونه زمان است که قلم‌ها در وصفش می‌شکنند، زبانها از توصیفش قاصرند و عقل در فهم آن مبهوت و متحیر می‌ماند. شبی که قرآن به سر می‌گیری و در سایه امنش آرام می‌شوی، مصحف نور را می‌گشایی به پیش روی نگرانت و امیدوار می‌شوی.   در این شب خیلی‌ها به دور از جمع، در گوشه‌‌ای خلوتی برگزیده و دستانشان را برای دعا می‌گشایند تا سفره نیاز معنوی خود را از مهربانی پروردگارش پُر کنند. امشب، شبِ مهمانی رازهاست. امشب ماه و ستاره‌ها منتظرند تا جوشن‏ کبیر با تمام عظمتش آغاز شود. امشب شب یلدای روح است، شب سال تحویل معنوی. امشب خاک، به شدت به افلاک نزدیک است و فریاد الغوث الغوث، به‌سوی دوست پر می‌‏زند. امشب شبی است بهتر از هزار ماه. آستان مقدس حضرت عبدالعظیم(ع) در سومین شب از لیالی قدر پر از عاشقان اهل بیت است و زائران و مجاوران شب زنده‌دار آمده‌اند تا در کنار معنویت حرم مطهر، روح خود را جلا دهند. حرم نقطه به نقطه‌اش و لحظه به لحظه‌اش خدا را نشانت می‌دهد و چه شبی برتر از شب قدر که تا صبح با معبود یکتا رازونیاز کنی و مقدرات یک سال خود را در حریم اهل بیت رقم بزنی.   گریه‌های جانسوز دختری جوان توجهم را به خود جلب می‌کند و به خلوت این دختر که در گوشه‌ای تنها نشسته، نزدیک می‌شوم. با مناعت طبع مرا در خلوت خود راه داده و می‌گوید: «هر سال با مادرم برای احیای شب‌های قدر حرم می‌آمدیم ولی امسال مادرم مریض شده و در بیمارستان بستری است.» در حالی که صورتش از اشک‌های زلالش خیس است، ادامه می‌دهد: «شب اول و دوم احیاء در بیمارستان پیش مادرم بودم و امشب خواهرم پیش مادرم مانده و من به رسم سال‌های گذشته، آمدم حرم تا برای شفای مادرم دعا کنم.» با آغاز فراز اول دعای جوشن کبیر، برای مادرش آرزوی سلامتی کردم و به سمت شبستان رفتم.   تا از میان جمعیت عبور کنم و مفاتیح را باز کنم، جوشن کبیر رسیده بود فراز دهم، «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ… یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ » و صدایِ «سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَبِّ» جمعیت بلند شد. «زیر نور ماه شب بیست و سوم، همراه با نسیم خنک بهاری، جوشن به دست. دست‌های نیاز رو به سوی آسمان و قلب‌های شکسته‌ای که امید به رحمت بی پایان دارد.» زیباتر از این شب مگر داریم.      عاشقان و مومنان در شبی که آمیخته با عطر مناجات است، به دعا و نیایش با پروردگار خویش پرداخته و با اشک دیده، دل‌ها را شست‌وشو می‌دهند و قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را واسطه بین خود و خدا قرار داده و با فریاد الهی العفو از درگاه الهی طلب رحمت و آمرزش می‌کنند. جوشن به نیمه رسیده و زائران سیدالکریم در سومین شب از لیالی قدر، با هر فراز از جوشن کبیر، روح خود را جلا می‌دهند و با سردادن ندای «الهی العفو» به بارش رحمت الهی امیدوارند تا مقدرات یکسال برای آنها به بهترین شکل رقم بخورد.   مداح که شروع به نوحه خواندن می‌کند، خانم‌ها چادرهایشان را روی سرشان می‌کشند و هق هق گریه می‌کنند. صدای مداح اوج می‌گیرد و خودش نیز بی‌اختیار اشک ریخته و روضه را فی‌البداهه می‌گوید. حرف و حدیث به داغ سنگین کوفه و دل‌های غمین یتیمان کوفه می‌رسد و وقتی مداح از کوفه پلی به دشت کربلا می‌زند، دیگر چشمی پیدا نمی‌کنی که برای غربت زینب گریان نباشد. جوشن کبیر که تمام می‌شود، وقتی پای منبر واعظ، دل و ذهنت با معارف اهل بیت علیهم السلام آشنا می‌شود قرآن به سر می‌گذاری تا خود را با چنگ انداختن به دو ریسمان قرآن و عترت به خدایت نزدیک کنی و چه زیباست که این سیر آسمانی در حرم عبدالعظیم حسنی که ثواب زیارتش به مثابه زیارت حضرت اباعبدالله امام حسین(ع) است، رقم می خورد.   امشب دل‌های شکسته زیادی باوجود آنکه در کنار یکدیگر جمع شده بودند، در خلوت، پروردگارشان را صدا زدند، گاه ساده از خدا زندگی دنیا را خواستند و گاه آسایش آخرت را ملتمسانه درخواست کردند و همگی فرج مولا را طلب کردند. اینجا همه امید به اجابت دارند زیرا وعده خدا را راست ‌ترین کلام‌‌ها می‌‌دانند. پایان پیام/67062






شما می توانید این مطلب را ویرایش نمایید




این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید